فصل نهم: امام سجاددر ذهن اغلب سیره نویسان و تحلیل گران این طور وارد شده است که این بزرگوار در گوشه ای نشسته و به عبادت مشغول بود و کاری به سیاست نداشت. بعضی از مورخان و سیره نویسان این مسئله را با صراحت بیان کرده اند و آنهایی که با صراحت این چنین نگفته اند، برداشتشان از زندگی امام سجاد چیزی جز این نیست و این معنی را در القابی که به امام داده می شود و تعبیراتی که از ایشان می شود.(سیرة هر کسی به معنای واقعی کلمه، آنگاه روشن میشود که ما جهتگیری کلی آن شخص را بدانیم و سپس به حوادث جزئی زندگی او بپردازیم. اگر آن جهت گیری کلی دانسته شد، آن حوادث جزئی هم معنی پیدا میکند؛ اما اگر چنانچه آن جهت گیری کلی دانسته نشد یا غلط دانسته شد، آن حوادث جزئی هم بیمعنی ای دارای معنی نادرستی خواهد شد، و این مخصوص امام سجاد (ع) یا سایر امامان نیست بلکه این اصل در مورد زندگی همه صدق میکند.)به نظر ما پس از صلح مام حسن (علیه السلام) که در سال چهل اتفاق افتاد، اهل بیت پیامبر به این قانع نشدند که در خانه نشسته و تنها احکام الهی را آنچنان که میفهمند بیان کنند، بلکه از همان آغاز صلح، برنامة همة امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی به شیوه ای که مورد نظرشان بود، بر سر کار آورند، و این را به روشنی در زندگی و سخنان امام مجتبی (ع) می بینیم کار امام حسن(ع) کار بنیانی و بسیار عمیق و زیربنایی بود، ده سال امام حسن با همان چگونگیها زندگی کردند. در این مدت افرادی را دور خود جمع کرده و پرورش دادند. عدهای در گوشه و کنار با شهادت خودشان، با سخنان مخالفتآمیز خودشان با دستگاه معاویه مخالفت کرده و در نتیجه آنها را تضعیف نمودند.پس از آن نوب به امام حسین (ع) رسید. آن بزرگوار نیز همان شیوه را در مدینه و مکه و جاهای دیگر دنبال کردند، تا اینکه معاویه از دنیا رفت و حادثة کربلا پیش آمد. گرچه حادثة کربلا قیامی بسیار مفید و بارور کننده برای آیندة اسلام بود، اما به هر حال آن هدفی را که امام حسن و امام حسین دنبال میکردند به تاخیر انداخت، برای اینکه مردم را مرعوب کرده، یاران نزدیک امام حسن و امام حسین را به دم تیر برده و دشمن را مسلط نمود و این جریان بهطور طبیعی پیش میآمد. اگر قیام امام حسین (ع) به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او و در آیندهای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنا نیست که قیام امام حسین علیه السلام بیاد انجام نمیگرفت بلکه شرایطی که در قیام امام حسین بود، شرایطی بود که ناگزیر باید آن قیام در آن هنگام انجام میگرفت و در این هیچ شکی نیست. لکن اگر آن شرایط نبود و اگر امام حسین در آن جریان شهید نمیشد احتمال زیادی بود که آیندة مورد نظر امام حسن علیهالسلام بهزودی انجام گیرد. بنابراین در کل زندگی امام سجاد ما باید در جستو جوی این هدف کلی و خطمشی اصلی باشیم و بی تردید بدانیم که امام سجاد (ع) درصدد تحقیق همان آرمانی بودند که امام حسن و امام حسین آن را دنبال میکردند.تمام جملاتی که آن حضرت بیان کردند و حرکاتی که داشتند و دعاهایی که خواندند و مناجاتها و راز و نیازهایی که به صورت صحیفة سجادیه در آمد است، تمام اینها را با توجه به آن خط کلی باید تفسیر کرد، و همچنین موضعگیری گیریهای امام در طول مدت امامت:
موضعگیری در برابر عبیداللهبنزیاد و یزید که بسیار شجاهانه و فداکارانه بود.
موضعگیری در مقابل مسرفبن عقبه، کسی که در سال سوم حکومت یزید ئ به امر او، مدینه را ویران کرد و اموال مردم را غارت نمود. در اینجا موضعگیری امام بسیار نرم و ملایم بود.
حرکت امام در رویارویی با عبدالملکبن مروان، قویترین و هوشمندترین خلفای بنیامیه، که گاهی تند وگاهی ملایم بود.
برخورد با عمربین عبدالعزیز،
برخوردهای امام با اصحاب و یاران، و توصیه که به دوستانشان داشتند
بر خورد با علمای درباری و وابسته به دستگاههای ستمگر حاکم. تمام این برخوردها و حرکتها را باید با دقت بررسی کرد. اگر چنانچه با این توجه، وارد زندگی امام سجاد بشویم، آن بزرگوار را انسانی مییابیم که در راه این هدف مقدس که عبارت است از تحقق بخشیدن به حکومت خدا در زمین، و عینیت بخشیدن به اسلام، تمام کوشش خود را به کار برده و از پختهترین و کارآمدترین فعالیتها بهره گرفته است، و قافلة عاشورا در کمال پراکندگی و آشفتگی بود، تا اندازة چشمگیری پیش برده است و دو ماموریت بزرگ و مسئولیت اصلی را – که به آن اشاره خواهیم کرد – که امامان ما هر دو را با هم به عهده داشتند، جامة عمل پوشانده است و سیاست و شجاعت و دقت و ظرافت در کارها را رعایت کرده است، این سلاح را بگیر، این امانتی است بهدست تو، هنگامی که صندوق را گشودند، در آن قرآن و کتاب بود.
من تصورم این است که آن سلاح رمز فرماندهی انقلابی است و آن کتاب رمز تفکر ایدئولوژی اسلامی است، و امام آن را به امام پس از خودش سپرده است.باید دین مردم درست میشد، باید اخلاق مردم درست میشد، باید مردم از این غرقاب فساد بیرون میآمدند، باید دوباره جهتگیری معنوی، که لب لباب دین و روح اصلی دین همان جهتگیری معنوی است، در جامعه احیا میشد. لذا شمانگاه میکنید، میبینید زندگی و کلمات امام سجاد زهد است. بعضی فکر میکنند اگر امام سجاد میخواست در مقابل دستگاه بنیامیه مقاومت کند بایستی او هم علم مخالفت را بر می داشت و یا اینکه مثلا به مختار یا عبداللهبن حنظله ملحق می شد و یا اینکه رهبری آنها را به دست میگرفت و آشکارا مقاومت مسلحانه میکرد. با در نظر گرفتن و ضعیت زمان حضرت سجاد (ع) میفهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه (ع) یک تفرک نادرسی است. اگر ائمه (ع) از جمله امام سجاد علیه السلام در آن شرایط می خواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند، یقینا ریشة شیعه کنده میشد و هیچ زمینهای برای رشد مکتب اهلبیت و دستگاه ولایت و امامت در دوران بعد باقی نمیماند، بلکه همه از بین میرفت و نابود میشد. لذا میبینیم امام سجاد(ع) در قضیة مختار اعلام هماهنگی نمیکنند، گرچه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشتند، ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشتهاند و حتی در بعضی از روایات گفته میشود که اما سجاد نسبتب به مختار بدگویی میکنند، و این هم خیلی طبیعی به نظر میرسد که این یک عمل تقیهآمیزی باشد که رابطهای بین آنها احساس نشود. البته اگر مختار پیروز میشد حکومت را بهدست اهلبیت میداد، اما در صورت شکست اگر البته مختار پیروز میشد حکومت را بهدست اهلبین می داد، اما در صورت شکست اگر بین اما سجاد و او رابطة مشخص و واضحی وجود می داشت یقینا نقمت آن، دامن اما سجاد(ع) و شیعیان مدینه را هم میگرفت و رشتة تشیع قطع میشد. لذا امام سجاد هیچگونه رابطة آشکاری را با او برقرار نمیکنند. روایاتی در بعضی از کتب- از جمله بحارالانوار – هست که حاکی از اظهار تذلل حضرت سجاد پیش مسلمبن عقبه است و من هم این روایتها را تکذیب قطعی میکنم برای اینکه در ملاقات امام سجاد با مسلمبین عقبه روایات متعددی هست که هیچکدام با همدیگر سازگار نیستند و چون برخی از آن روایات با منش و روش ائمه منطبقتر و سازگارتر است، ما آنها را میپذیریم و بهطور طبیعی قبول میکنیم. وقتی ما آنها را قبول کردیم، آن روایات بهکلی مردود خواد شد و من شک ندارم که آن روایات نادرست است. به هر حال آنگونه رفتاری که در برخی از آن روایات هست از امام سجاد (ع) صادر نشده، لکن شک هم نیست که حضرت برخورد خصمانه با مسلمبین عقبه نکردند، چرا که اگر آنچنان برخوردی داشتند، حضرت را به قتل می رساند و این برای جریان فکری امام حسین (ع) که باید به وسیلة امام امام سجاد(ع) تعقیب میشد، خسارت جبرانناپذیری بود.البته دستگاه عبدالملک – که بیشترین دوران امامت سیو چند سالة امام سجاد را این حکومت گرفته – کمال اشراف و نظارت را بر زندگی امام سجاد (ع) داشت، جاسوسهایی گماشته بودند که وضع زندگی امام سجاد – حتی مسئله داخلی و خصوصی آن حضرت – را به او گزارش می دادند.حکومت اسلامی در آن شرایط چگونه به وجود میآید؟ این به چند چیز نیازمند است:
باید اندیشة درست اسلامی که ائمه (ع) حامل واقعی آن هستند و همین اندیشه است که باید مبنای حکومت اسلامی قرار بگیرد، تدوین و تدریس و منتشر شود. بعد از اینکه در طول سالیان متمادی، جامعة اسلامی از تفکر درست اسلامی جدا مانده، چگونه می توان حکومتی بر مبنای تفکر اصیل اسلامی به وجود آورد، در حالی که زمینهسازی فکری میان مردم انجام نگرفته باشد و آن احکام اصیل تدوین نشده باشد. بزرگترین نقش امام سجاد (ع) این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی توحید، نبوت، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با خدا و بقیة چیزها را تدوین کرده است و مهمترین نقش صحیفة سجادیه همین بود. در همان وقتی که همة مردم دنیای اسلام در جهت مادی گری و بهسوی حرکات و انگیزههای مادی سیر میکردند و از شخص خلیفه که عبد الملک مروان است – تا علمای اطرافی او – از جمله محمدبن شهاب زهری که بعدا از این علماء درباری اسلامی خواهد آورد – همه فکر خودخواهی و دنیا را تعقیب میکنند امام سجاد (ع) به مردم خطاب میکند و چنین می گوید: «أَلَاحُرٌّ یَدَعُهَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا» آیا آزاد مردی نیست که این پسماندة دهان سگ را ابرای اهشل بگذارد. تفکر اسلامی در این جمله عبارت است از: هدفگیری معنویات و حرکت در راه رسیدن به آرمانهای معنوی و اسلامی، و انسان را در رابطه با خدا و در رابطه با تکالیف قرار دادن، و این درست نقطة مقابل آن چیزی است که حرکت مادی مردم آنروز ایجاد میکرد.
تفکر درست اسلامی بهصورت واقعی خود در فضای جامعه اسلامی مفوظ بماند و از بین نرود. این اولین کار امام سجاد بود.
آشنا کردن مردم نسبت به حقانیت آن کسانی که حکومت باید بهدست آنها تشکیل شود در حالی که تبلیغات ضد خاندان پیامبر در طول دهها سال تا دوران امام سجاد (ع). غوغا کرده و عالم اسلام را پر کرده و احادیث مجعول فراوانی از قول پیامبر در خلاف جهت حرکت اهل بیت و حتی در مواردی مشتمل بر سب و لعن اهلبیت جعل شده و در بین مردم پخش شده بود، و مردم هیچگونه آگاهی از مقام معنوی و واقعی اهلبیت نداشتند، چگونه می توان حکومتی بهدست اهل بیت تشکیل داد؟
بنابراین یکی زا اهداف و حرکتهای مهم دیگر امام سجاد این است که می بایست مردم را نسبت به حقانیت اهلبیت و اینکه مقام ولایت و امامت و حکومت حق اینها است و اینان، خلیفة واقعی پیامبر هستند، روشن سازند و مردم نیز میبایست به این مسئله آشنا شوند و این مطلب ضمن اینکه جزو ایدئولوژی و تفکر اسلامی است، در عین حال ماهیت سیاسی دارد، یعنی یک حرکت سیاسی است بر ضد دستگاه حاکم.
امام سجاد (ع) باید تشکیلاتی بهوجود میآورد که آن تشکیلات بتواند محور اصلی حرکتهای سیاسی آینده باشد. در جامعهای مردم بر اثر اختناق و فقر و فشارهای مالی و معنوی و هم نوعی، به تنهایی و جدایی و دوری و از هم گسستگی عادت کردهاند، حتی شیعه تحت آنچنان فشار و ارعابی قرار گرفتهاند که تشکیلاتشان متلاشی شده است، امام سجاد (ع) چگونه میتواند دست تنها یا با یک عده افراد غیر منظم و غیر متشکل کار خود را آغاز کند؟ بنابراین کار دیگر اما سجاد (ع) این است که تشکیلات شیعی را بهراه بیاندازد. این چیزی که از دیدگاه ما از دوران امیرالمؤمنین (ع) وجود داشته و سپس در ماجرای عاشورا و واقعة حره و واقعة مختار تقریبا زمینههایش متلاشی شده، این را نوسازی و بازسازی کند. نتیجة اینکه امام سجاد (ع) سه کار اصلی دارد:
اول: تدوین اندیشة اسلامی بهصورت درست و طبق ما انزل الله، پس از آنکه مدتهایی بر تحریف یا فراموشی این اندیشه گذشته است.دوم: اثبات حقانیت اهلبیت و استحقاق آنها نسبت به خلافت و ولایت و امامت.سوم: ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان آل محمد (ص) یعنی پیروان تشیع، این سه کار اصلی است که ما باید بررسی کنیم و ببینیم در دوران حیات امام سجاد (ع) کدامیک از این سه کار در دست انجام بوده است. در کنار این سه کار، کارهای دیگری هم وجود دارد که اینها کارهای حاشیهای یا ضمنی است. از جمله اینکه گاهی اظهاراتی و حرکاتی از خود امام یا از طرف یاران ایشان انجام بگیرد که آن فضای اختناق را تا حدودی باز کند. یکی دیگر از کارهای حاشیهای، دست و پنجه نرمکردنهای خفیفی با دستگاههای حکومتی یا وابستگان به آنها است، مثل قضایایی که بین امام سجاد (ع) و عبدالملک بارها اتفاق افتاده است. اگر کسی با همین مقدرا که من بیان کردم وارد شود در رویات اخلاقی، موعظهها، نامهها و دیگر روایاتی که از زبان امام سجاد (ع) نقل شده و یا برخوردهایی که در زندگی امام سجاد بوده تمام آنها برایش معنی پیدا میکند، یعنی خواهد دید که همة آن اظهارات و برخوردها در یکی از این سه خطی است که اشاره کردیم و اینها در کل برای ایجاد حکومت اسلامی است، البته امام در فکر این نبودند که حکومت اسلامی در زمان خودشان تشکیل شود چون میدانستند که این در آینده – یعنی در حقیقت در دوران امام صادق (ع) – تشکیل خواهد شد. وقتی ما زندگی امام سجاد را تحلیل میکنیم، اصیلترین منبعها برای این منظور، کلمات خود آن حضرت است. شما وقتی به این بیانات نگاه کنید، ضمن اینکه به ظاهر دارند مردم را موعظه و نصیحت میکنند، آنچه را که می خواهند در ذهن مردم جا بگیرد آن را به مردم القا میکنند و این بهترین نحو انتقال و القای ایدئولوژی و افکار درست است.در اینجا کلمات امام را که در کتاب تحف العقول نقل شده است، مورد بررسی قرار میدهیم. یک نوع آن بیاناتی است که خطاب به عامة مردم است و از خود بیان هم پیداست که شنونده و خوانندة این بیان عدة خاصی از نزدیکان و خصیصین و از کادرهای امام سجاد نیستند. در این خطاب که به عامة مردم است. دائما به آیات استناد میشود. چرا که عامة مردمی که امام سجاد را به عنوان یک امام نگاه نمیکنند، برای حرفهایش دلیل میخواهند، استدلال میخواهند. به همین جهت امام یا به آیات استدلال میکنند یا با استعاره، از ایات کمک میگیرند.ولی در بیان بعدی چون مخاطب مؤمناند اینطور نیست، زیرا آنها امام سجاد را میشناسند، و امام سجاد برای آنها که سخن او را قبول دارند، به آیات قرآن استناد نمیکنند. لذا از اول تا آخر که نگاه کنید، آیه قرآن بسیار کم است. امام یعنی آن کسی که هم ا مور دینی مردم دست اوست و هم امور دنیایی مردم. وقتی که اما سجاد (ع) میفرماید، از امامت، در قبر از تو سؤال میکنند، یعنی به تو میگویند که تو امام درستی انتخاب کرده بودی؟ و آن کسی که بر تو حکومت میکرد، آن کسی که رهبری جامعهات به دست او بود، آيا او به راستی امام بود؟ بهراستی آن همان کسی بود که خدا به امامت او راضی بود؟ به این مطلب مردم را نسبت به این مسئله حساس میکند، بیدار میکند. به این وسیله امامت را که آنروز دستگاه بنیامیه مایل نبود بهکلی راجع به آن صحبتی بشود، امام در روال موعظه، در ضمن یک گفتار، خطاب به عامة مردم، در ذهن مردم، بیدار میکند و زنده میکند. این یکی از روشهای خیلی آرام امام سجاد(ع) است. اول اینکه این بیانات که خطاب به عامة مردم است از نوع آموزش نیست، از نوع تذکر و یادآوری است. یعنی در این بیان، امام نمینشیند مسئله توحید را برای مردم باز کند و بشکافد، یا مسئله نبوت را برای مردم تفسیر کند. بلکه تذکر میدهد، یادآوری میکند از مسئله نبوت چرا؟ بهخاطر اینکه در جامة آنروز که امام سجاد در آن زندگی میکردند، هنوز فاصله تا زمان پیغمبر آن قدر نشده که عقاید اسلامی بهطور کلی انحراف پیدا کند و تحریف بشود. یادشان رفته بود، زندگی مادی موجب شده بود که مردم فکر اسلام و فکر اعتقاد به اسلام و گرایش به آن را به کلی فراموش کنند. آنچنان جریانهای دنیایی ومادی در جامعه، مردم را زیر فشار گذاشته بود که اصلا فکر اینکه در زندگی انسان، برای مسابقه در معنویات و خیرات میدانی وجود دارد، از ذهن مردم خارج شده بود و کسی به فکر فرا گرفتن این نبود. اگر هم فرا میگرفتند، ظواهر و امور سطحی را فرا میگرفتند. برداشتی را که مردم در دوران رسول اکرم (ص) و همچنین در دوران متصل به زمان پیغبر اکرم از توحید داشتند، ان احساس و آن حساسیت را و آن درکشان را این مردم نداشتند. احتیاج به تذکر داشت که این درک پیدا کنند، چیزی نبود که تحریف شده باشد، تا بخواهند آن را تصصحیح کنند.نوع دوم، بیاناتی است که خطاب به عهدة خاصی است. گرچه مشخص نیست که خطاب به کیست، اما کاملاً مشخص است که خطاب به عدهای است که آن با دستگاه حاکم مخالف بودند. و در حقیقت آنها پیروان امام و معتقدین به حکومت اهلبیت (ع) بودند.این عده عبارتند از: مؤمن به اهلبیت (ع) و دوستان و نزدیکان آنان. امام، مردم را از دنیا پرهیز میدهند. از دنیا پرهیزدادن یعنی چه؟ یعنی مردم را از جذب شدن به جریانی که به انسان رفاه میدهد این در خطاب به مؤمنین است. در خطاب به عامة مردم این جهت کمتر به چشم می خورد. در خطاب به ع امة مردم – همانطور که قبلا گفته شد- آنچه که بیشتر به چشم می خورد این است که، مردم! متوجه خدا باشید، متوجه قبر و قیامت باشید، خودتان را برای فردا آماده کنید و مانند آن.بنابراین مقصود امام از این نوع دوم سخن گفتن چیست؟ مقصود کادرسازی است. امام میخواهد از مؤمنین کادرهای لازم را برای هنگام لازم بسازد، لذا اینها را جذب شدن به قطبهای قدرت و جذب شدن به رفاه کاذب بر حذر میدارد. و بارها در این نوع دوم از رژیم حاکم یاد میکند، در حالی که در بیان قبلی به این صراحت نبود ولی اینجا حضرت سجاد (ع) بارها از دستگاه حاکم با زشتی یاد میکنند و آن را در کنار شیطان میگذارند. مبادا که با گناهکاران همنشین شوید، مراد از گناهکارا چه کسانیاند؟ همان کسانی که جذب دستگاه ظلم عبدالملکی شدهاند. مبادا نزدیک آنها بروید. مبادا به ستمگران کمک کنید. آيا باز هم همان امام مظلوم کم حرف بیماران که هیچ کار زندگی کار ندارد در ذهنتان مینشینند؟ امام یک عده از مؤمنین و دوستداران و طرفداران و هواداران خودش را جمع کرده و دارد با این کیفیت آنها را از نزدیک شدن به دستگاه ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه منع و نهی میکند و نمیگذارد که آنها از طریق مبارزه منحرف بشوند. امام دارد آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه می دارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی موثر باشد.شما از جریانهای گذشته در دورانهای پیشین که پشت سر گذاشتهاید، از فتنههای انباشته و متراکم، و غرق شدن در این فتنهها حوادث و تجربههایی میتوانید از آن آزمایشها استفاده کنید و به آنها استدلال بر اجتناب و دوری از گمراهان و اهل بدعتها و مفسدین در زمین بنمایید.یعنی شما تجربه در دستتان هست و میدانید که اهل بغی و فساد- یعنی همین حکام جور- هنگامی که مسلط شوند با شما چگونه عمل خواهند کرد؟ شما – با استناد به آزمون گذشته – هماکنون می دانی که باید از اینها جدا شوید و از اینها فاصله بگیرید و در مقابل اینان صفآرایی کنید. نشانه زاهدان در دنیا – که از دنیا چشم پوشده و به آن بیرغبتند – این است که هر دو دوست و یاری را که با آنان هم عقیده و همفکر و همدل و همخواست نیست، او را ترک میکنند. این آشکارا دعوت به یک «تشکیلات شیعی» است. اینها در این بیان میآموزند که بایستی به دیگران که خواستة آنها را دنبال نمیکنند، انگیزة آنها را ندارند و دنبال حکومت علوم و حکومت حق نیستند، باید به آنها غریبه و بیگانه باشند. البته رفت و آمد و معاشرت دارند اما این معاشرت مثل معاشرت ملت ایران است در دوران قبل از انقلاب با آن مثلا- بقال سر گذر که میدانستند ساواکی است یا فلان آجودانی که معلوم بود مواظب کار مردم است امام میفرماید: رفت و آمد و برخورد شما با کسانی که ارادة شما و فکر و راه شما را نمیپیمایند و ندارند و هدف نمیگیرند، بایستی رفتار غریبهوار و بیگانهوار باشد و آنها را باید تکر کرد.امام سجاد یک نامهای دارن که این نامه خیلی مفصل است و به اندازة یک رسالة واقعی به اصطلاح ما است نامة حضرت که به یکی از دوستانشان نوشتهاند و در آن حقوق اشخاص و افراد را بر یکدیگر ذکر کردهاند. تمام این گونه حقوقی که تنظیم کنندة مناسبات میان افراد در نظام اسلامی است. خیلی آرام و بدون اینکه نامی از حکومت و مبارزه و نظام آینده بیاورد، مبانی مناسبات نظام آینده را ذکر کرده است که اگر یک روزی نظام حکومت اسلامی در دورة خود امام سجاد – که البته احتمالش تقریبا منتفی بود- یا در دورههای بعد پدید آمد، از پیش در ذهن مسلمانها مناسبات جاری بین مردم در آن نظام شکل گرفته و منظم شده باشد و یعنی مردم را با اسلامی که حکومتش در آینده بهوجود خواهد آمد، آشنا میکند، این هم یک نوع دیگر از بیانات امام سجاد(ع) است.صحیفة سجادیه مجموعهای است از دعا دربارة همة موضوعاتی که انسان در یک زندگی بیدار و هوشمندانه به آن موضوعات توجه دارد. بیشتری تکیه در این دعاها به روابط قلبی و ارتباطات معنوی انسان است. مناجاتهای گوناگون، دهاهای گوناگون، خواستههای معنوی و تکاملزای فراوان و بیشمار در این کتاب هست و امام در ضمن این دعاها و به زبان دعا، انگیزههای یک زندگی اسلامی را در ذهن مردم بیدار و زنده میکند.برای ایجاد یک جامعة اسلامی، زمینة فکری و ذهنی از همهچیز لازمتر و مهمتر است و این زمینة ذهنی و فکری در آن شرایطی که آن روز عالم اسلام وجود داشت، کاری بود که بایستی در طول سالیان درازی انجام بگیرد، و این همان کاری بود که امام سجاد با همة زحمت و توانفرسایی به عهده گرفت. دچار فتنه شدن، برای همه است و اما سجاد هم ممکن است به نوعی دچار فتنه شود، ولی در فتنه غرق نمیشود و محمدبن شهاب دچار فتنه می شود و در فتنه غرق می شود؛ اما آتش جهنم به امام سجاد (ع) نزدیک نمیشود، خداوند از علما خواسته که حقایق را برای مردم بیان کنند. این خلاصه ای از زندگی امام سجاد است. البته این نکته را هم اشاره کنم: علیرغم اینکه امام سجاد (ع) در دوران امامت پربار خود، که سیوچهار سال طول کشیده است، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند، ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیمم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و گسترش دعوت اهلبیت، کار خود را کرد و دستگاه خلافت بنی امیه را نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک کرد، بهطوری که به آن بزرگوار تعرضهایی هم نمودند، و لااقل یکبار آن حضرت را غل و زنجیر از مدینه به شام بردند. نیست غل و زنجیر در ماجرای کربلا به گردن حضرت بسته باشند؛ ام در آن ماجرا یقینی است. یعنی حضرت را از مدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند و در موارد متعدد دیگیری هم، مورد شکنجه و آزار مخالقان قرار گرفتند و سرانجام هم در سال نود و پنج هجری – در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک – بهوسیلة عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.
دیدگاه خود را بنویسید