ایمیل ما

najvaye_yas@yahoo.com

آدرس موسسه

خوزستان - اهواز

انسان ۲۵۰ ساله _ امام حسین

صفحه اصلی

مطالب وبلاگ

انسان ۲۵۰ ساله _ امام حسین

27 فروردین 1401

فصل ششم: امام حسین دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند که یکی خطرِ«دشمنان خارجی» و دیگری خطرِ «اضمحلال داخلی» است. دشمن خارجی، یعنی کسی از بیرون مرزها، با انواع سلاح ها، موجودیت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایی عقیدتی اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار می دهد. از بیرون یعنی چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام. ولو در داخل کشور. دشمنانی هستند که خودشان را از نظام، بیگانه می دانند و با آن مخالفند. اینها بیرونند. اینها غریبه اند. اینها برای اینکه نظامی را نابود کنند و از بین ببرند. تلاش می کنند. با شمشیر. با سلاح آتشین. با مدرن ترین سلاح های مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد. این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفت اضمحلال درونی است. یعنی در درون نظام؛ که این مال غریبه ها نیست، این مال خودی هاست. خودی ها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، اچار آفت زدگی می شود. این، البته خطرش بیشتر از خطر اولی است. این دو نوع دشمن- آفت برونی و آفت درونی- برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج معین کرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست. جهاد، برای دشمنی است که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار باارزشی وجود دارد که دنیا را به طور حقیقی به انسان می شناساند و می فهماند. ماجرای عاشورا، عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسان ها استخدام کرده بودند، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام می خواستند. و هم در جبهه درونی، که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود. نکته دوم، به نظر من مهمتر است. وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون ،یعنی این .یعنی افرادی درجامعه پیدا شوند که به تدریخ بیماری اخلاقی مسری خود -دنیا زدگی و شهوت زدگی -را که متاسفانه مهلک هم هست ،همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی ،مگر کسی دل و جرات یا حوصله پیدا می کرد که به سرغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟! مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد؟چه کسی به این فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزیدی مبارزه کند؟در چنین زمینه ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد ،که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه راحت طلبی فساد پذیر رو به تباهی میان مسلمانان عادی ومعمولی . این مهم است. دوست دارندچنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود،یک حکومت تشکیل دهد. این هدف قیام ابی عبدالله علیه السلام بود . این حرف ،نیمه درست است؛نمی گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف ،این است که آن بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کرد،به این نحو که اگر ببینید نمی شود انسان به نتیجه برسد،بگوید نشد دیگر،برگردیم ؛این غلط است. بله ؛کسی که به قصد حکومت حرکت می کند،تا آنجا پیش می رود که ببیند این کار،شدنی است . تا دید احتمال شدن این کار ،یا احتمال عقلایی وجود  ندارد،وظیفه اش این است که بر گردد. اگر هدف ،تشکیل حکومت است،تا آنجا جایز است انسان برود که بشودرفت .آنجا که نشود رفت ،باید برگشت .اگر آن کسی که می گوید هدف حضرت از این قیام،تشکیل حکومت حقه علوی است ، مرادش این است ،این درست نیست. برای اینکه مجموع حرکت امام ،این را نشان نمی دهد. در نقطه مقابل ،گفته می شود:نه آقا،حکومت چیست ؟حضرت می دانست که نمی تواند حکومت تشکیل دهد،بلکه اصلا آمد تا کشته و شهید شود !این حرف هم مدتی برسر زبان ها خیلی شایع  بود. بعضی با تغبیرات زیبای شاعرانه ای هم این را بیان می کردند.حتی من دیدم بعضی از علمای بزرگ ما هم این را فرمود ه اند. این حرف که اصلا حضرت قیام کرد برای اینکه شهید شود،حرف جدیدی نبوده است. گفت :چون با ماندن نمی شود کاری کرد ،پس برویم باشهید شدن ،کاری بکنیم !این حرف را هم،ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بیانداز؛ ماچنین چیزی نداریم.شهادتی را که ما در شرع مقدس می شناسیم و در روایات وآیات قرآن از آن نشان می بینیم،معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است ،برود و در آن راه ،تن به کشتن هم بدهد.این،آن شهادت تعبیر شاعرانه چنینی که،خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند؛اینها،آن چیزی نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است.دراین هم بخشی از حقیقت هست؛اما هدف حضرت ،این نیست . پس به طور خلاصه،نه می توانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود،و نه می توانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن قیام کرد. امام حسین علیه السلام هدف دیگری داشت؛  منتها رسیدن به آن هدف دیگر،  حرکتی را می طلبید که این حرکت،  یکی از دو نتیجه را داشت،  حکومت یا شهادت،  البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت،  هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می کرد؛  هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می کرد.  هم برای این توطین نفس می کرد، هم برای آن،  هر کدام هم می شد،  درست بود و ایرادی نداشت؛  اما هیچ کدام هدف نبود؛  بلکه دو نتیجه بود. هدف,  چیزی دیگری است. هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین- حتی خود پیغمبر – انجام نداده بود نه پیغمبر این واجب  را انجام داده بود نه امیرآلمومنین نه امام حسن مجتبی واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام جای مهمی دارد با وجود اینکه این واجب خیلی مهم و بسیار اساسی است تا زمان امام حسین به این واجب عمل نشده بود عرض می کنم که چرا عمل نشده بود امام حسین باید این واجب را عمل می کرد تا درستی برای همه ی تاریخ باشد .این واجب هم باید به وسیله امام حسین علیه السلام انجام می گرفت تا درستی عمل برای مسلمانان و برای طول تاریخ باشد حالا  چرا امام حسین این کار را بکند؟  چون زمینه انجام این واجب در زمان امام حسین پیش آمد اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمی آمد مثلا در زمان امام علی النقی علیه السلام پیش می آمد همین کار را امام علی النقی علیه الصلاه والسلام می کرد و حادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام امام علی النقی می شد. به طور طبیعی انجام این واجب، به یکی از دو نتیجه می رسد؛ یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت می رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم می رسد، قدرت را محکم می گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیرالمومنین اداره می کردذ. یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمی رسد، به شهادت می رسد. برای آن هم امام حسین حاضر بود. خداوند امام حسین و دیگر ائمه بزرگوار را طوری آفریده بود که بتوانند بارسنگین آن چنان شهادتی را هم که برای این امر پیش می آمد، تحمل کنند و تحمل هم کردند. پیغامبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که می آید، یک مجموعه احکام می آورد، این احکامی را که پیغمبر می آورد، بعضی فردی است و برای این است که انسان خودش را اصلاح کند؛ بعضی اجتماعی است و برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه احکامی است که به آن نظام اسلامی می گویند. دو نوع انحراف داریم: یک وقت مردم فاسد می شوند خیلی وقت ها چنین چیزی پیش می آید اما احکام اسلامی از بین نمی رود یک وقت مردم که فاسد می شوند حکومت ها هم فاسد می شوند علما و گویندگان دین هم  فاسد می شوند از آدم های فاسد اصلا دین صحیح صادر نمی شود قرآن و حقایق را تحریف می کنند خوب ها را بد بدها را خوب منکر را معروف و معروف را منکر می کند خطی را که اسلام مثلا به این سمت کشیده است  صدو هشتاد درجه به سمت دیگر عوض می کند.  اگر جامعه منحرف شد باید کاری کرد خدا حکمی در اینجا دارد در جوامعی که انحراف به حدی پیش می آید که خطر انحراف اصل اسلام است.  خدا تکلیفی دارد خدا انسان را در هیچ قضیه ای بی تکلیف نمی گذارد پیغمبر این تکلیف را فرموده است قرآن و حدیث گفته اند اما پیغمبر که نمی تواند به این تکلیف عمل کند چرا نمی تواند؟ چون این تکلیف را آن وقتی می شود عمل کرد که جامعه منحرف شده باشد جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیر المومنین که به آن شکل منحرف نشده  است در زمان امام حسن که معاویه در راس حکومت است اگر چه خیلی از نشانه های آن انحراف پدید آمده است،  اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد شاید بشود گفت برهه ای از زمان چنین وضعیتی هم پیش آمد اما در آن وقت فرصتی نبود که این کار انجام گیرد موقعیت مناسبی نبود این حکمی که  جزو مجموعه احکام اسلامی است اهمیتش از خود حکومت کمتر نیست  چون حکومت یعنی اداره جامعه اگر جامعه به تدریج  از خط  خارج و خراب و فاسد شد،  و حکم خدا تبدیل شد اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر  امروز انقلاب اگر آن حکم انقلاب را نداشته باشیم این حکومت به چه دردی می خورد پس اهمیت آن حکمی که  مربوط برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلی است از اهمیت خود حکومت کمتر نیست شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار بیشتر است شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه اسلامی بیشتر است حتی شاید بشود گفت اهیمت این حکم از عبادات بزرگ الهی  و از حج بیشتر است چرا؟ به خاطر اینکه در حقیقت این حکم ،تضمین کننده زنده شدن اسلام است ؛بعد از آنکه مشرف به مردن است ، یامرده و از بین رفته است. یکی از جانشینان پیغمبر ،وقتی در زمانی واقع شود که آن انحراف ،به وجود آمده است.البته به  شرط اینکه موقعیت  مناسب باشد چون خدای متعال به چیزی که فایده ندارد تکلیف نکرده  است  اگر موقعیت مناسب نباشد هر کاری بکند فایده ای ندارد و اثر نمی بخشد باید موقعیت مناسب باشد البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد نه اینکه بگوییم  چون خطر دارد پس موقعیت مناسب نیست مراد این نیست باید موقعیت مناسب باشد یعنی انسان بداند این کار را که کرد نتیجه ای بر آن مترتب می شود. یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند این آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می داد در زمان امام حسین علیه السلام هم آن انحراف به وجود آمده  هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند زیرا انحراف پیدا شده است برای اینکه بعد از معاویه به حکومت رسیده است که حتی ظواهر اسلام را رعایت نمی کند. اینکه می گوییم موقعیت مناسب است یعنی فضای جامعه اسلامی طوری است که  ممکن است پیام امام حسین به گوش انسان ها در همان زمان  و در طول تاریخ برسد.  اگر در زمان معاویه امام حسین می خواست قیام کند پیام او دفن می شد این بخاطر وضع حکومت در زمان معاویه است سیاست ها به گونه ای بود که مردم نمی توانستند  حقانیت سخن حق را بشنوند لذا همین بزرگوار ده سال در زمان خلافت معاویه امام بود ولی چیزی نگفت کاری اقدامی و قیامی نکرد چون موقعیت آنجا مناسب نبود قبلش هم اما حسن علیه السلام بود ایشان هم قیام نکرد چون موقعیت مناسب نبود نه اینکه امام حسین و امام حسن اهل این کار نبودند امام حسن و امام حسین فرقی ندارند. امام حسین و امام سجاد فرقی ندارند امام حسین و امام علی النقی و امام حسن عسگری علیهم السلام فرقی ندارند البته وقتی که این بزرگوار این مجاهدت را کرده است مقامش بالاتر از کسانی است که نکردند اما اینها از لحاظ مقام امامت یکسانند برای هر یک از آن بزرگواران هم که پیش می آمد همین کار را می کردند و به همین مقام می رسیدند خب امام حسین هم در مقابل چنین انحرافی قرار  گرفته است پس باید آن تکلیف را انجام دهند موقعیت هم مناسب است پس دیگر عذری وجود ندارد. کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت نسخه ی کوچکش در زمان امام ما انجام گرفت منتها آنجا به نتیجه شهادت رسید اینجا به نتیجه حکومت این همان است فرقی نمی کند هدف امام حسین با هدف اما بزرگوار ما  یکی بود این مطلب اساس معارف امام حسین است معارف حسینی بخش عظیمی از معارف شیعه است این پایه ی مهمی است و خود یکی  از پایه های اسلام است پس هدف  عبارت شد از بازگرداندن جامعه ی اسلامی به خط صحیح چه زمانی آن وقتی که راه عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانت کسانی که مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. این قیام و این حرکت در هر دو صورت  فایده دارد چه به شهادت برسد چه به حکومت منتها هر کدام یک نوع فایده دارند باید انجام داد باید حرکت کرد.  این آن کاری بود که امام حسین انجام داد منتها امام حسین آن کسی بود که برای اولین بار این حرکت را انجام داد قبل از او انجام نشده بود چون قبل از او در زمان پیغمبر و امیرالمومنین چنین زمینه و انحرافی به وجود نیامده بود یا اگر هم در مواردی  انحرافی بود زمینه مناسب مقتضی نبود. زمان امام حسین هر دو وجود داشت در باب نهضت امام حسین این اصل قضیه است پس می توانیم اینطور جمع بندی کنیم بگوییم امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه ی اسلامی  یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه ی اسلامی است انجام دهد این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است بلکه خودش یک مصداق بزرگ امر به معروف و نهی از منکر است. البته این کار گاهی به نتیجه حکومت می رسد امام حسین برای این آماده بود گاهی هم به نتیجه شهادت می رسد برای ان هم آماده بود می خواهیم قیام کنیم  و این قیام ما هم  برای اصلاح است نه برای این است که حتما باید به حکومت برسیم نه برای این است که حتما باید برویم شهید شویم نه می خواهیم اصلاح کنیم البته اصلاح کار کوچکی نیست. خدای متعال در قیامت این ساکت بی تفاوت و بی عمل را هم به همان سرنوشتی دچار می کنند که آن ظلم را دچار کرده است یعنی با او در یک صف در یک جناح قرار می گیرد تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه السلام خواص هم حاضر نبودند  قدمی بردارند اما بعد از قیام امام حسین علیه السلام این روحیه زنده شد این آن درس بزرگی است که در ماجرای عاشورا در کنار درس های دیگر باید بدانیم عظمت این ماجرا این است .
بخوانید:   ثبتنام دوره تولید محتوای رسانه ای با موبایل

اشتراک گذاری با ذکر منبع مجاز است.

دیدگاه خود را بنویسید