ایمیل ما

najvaye_yas@yahoo.com

آدرس موسسه

خوزستان - اهواز

انسان ۲۵۰ ساله _ امام باقر

صفحه اصلی

مطالب وبلاگ

انسان ۲۵۰ ساله _ امام باقر

27 فروردین 1401

فصل دهم: امام باقر امام باقر در دوران امات خود،  گامی پیش رفته  و تلاش و مجاهدت شیعی را به سمت آخرین گام،  مرحله ای فراتر بوده است؛  و همین است که شاخصة  دوران امامت امام باقر را تشکیل می‌دهد. در مورد امام باقر علیه الصلاه والسلام حرف‌های زیادی هست،  منتها به دو نکته از زندگی آن حضرت من اشاره می‌کنم.  یکی عبارت است از مبارزة آن حضرت با تحریف در معارف اسلامی و احکام اسلامی؛  این چیزی بود که در دوران امام باقر از همیشة پیش از زمان آن حضرت،  مشروح‌تر و مبسوط‌تر و گسترده‌تر انجام شد.  یعنی چه مبارزة‌ با تحریف؟ مقصود از مبارزة با تحریف این است که دین مقدس اسلام اساسا با معارف و احکامی که دارد و با آیات قرآن برای جامعة اسلامی یک خصوصیاتی را و شرایطی را مقرر کرده،  بلکه برای دنیای انسانی و زندگی بشر که اگر مردمی آن معارف را بدانند و به آن پایبند باشند،  ممکن نیست در جامعه ای که به نام اسلامی وجود دارد،  بعضی چیزها را تحمل کنند.  مثلا حکومت ستمگران را،  یا حکومت فساق و فجار را،  یا حکومت از دین بی‌خبرها را تحمل نمی‌کنند.  تبعیض را و تقسیم غیر عادلانه ثروت در جامعه را قهرا تحمل نمی‌کنند و بسیاری از این فسادهایی که در جوامع اسلامی هست، این احکام اسلامی و یا نظام اسلامی سازگار نیست. بعضی از سلاطین و زمامدارانی که به عنوان خلافت پیغمبر بر سر کار آمدند.  مثل بنی امیه. اینها به هیچ وجه شایستة آن نبودند که بر جامعة اسلامی حکومت کنند و در دوران زمامداران خودشان انواع فسق و ظلم و فساد و تبعیض و جهل و خلاصه انحراف‌های گوناگون وجود داشت.  اگر قرار بود احکام اسلامی و آیات قرآنی همانطوری که هست،  برای مردم تبیین بشود،  امکان ادامة حکومت و زمامداری و قبضه کردن قدرت برای اینها نبود؛  این بود که دست به تحریف می‌زدند.  حالا تحریف را هم از چندین راه انجام می‌دادند.  یکی‌اش این بود که  بعضی از فقها و علما و محدثین و قراء  و چهره‌های متوجه و اینها را می فریفتند و در کنار خود نگاه می‌داشتند.  به آن‌ها پول می‌دادند یا آن‌ها را می‌ترساندند. بعضی را با طمع،  بعضی را با ترس وادار می‌کردند که همان چیزی را که  مورد علاقة آنهاست در بین مردم ترویج کنند. یک راه تحریف این بود که خود خلفا وقتی که بر اریکة  قدرت تکیه می‌زدند و احساس می‌کردند که هرچه بگویند مردم مجبورند از آن‌ها قبول کنند؛  یک حرفی را،  یک فکری را  یک مبنایی را  همین‌طوری مطرح می‌کردند به نام اسلام و به‌صورت فرهنگ رایج در می‌آوردند و این در همه جای دنیای اسلام هی گفته می‌شد،  هر تکرار می‌شد،  هی دهان به دهان می‌گشت،‌ تا می‌شد ذهنیت مردم. یک چنین تحریف‌هایی در دین واقع شده بود،  و عامل اصلی ادامة سلطة بنی امیه و بنی عباس و مانع اصلی حکومت حق اسلامی همین فرهنگ غلطی بود که بر ذهن‌های مردم حاکم بود. حالا ائمه می‌خواهند حکومت اسلامی درست را  بر سر پا کنند؛  می‌خواهند نظام علوی را بر قرار بکنند،  چه باید بکنند؟  اولین کار این است که ذهنیت مردم را عوض کنند؛  فرهنگ به اصطلاح اسلامی ضد اسلامی را که در ذهن مردم رسوخ کرده،  از آنها بگیرند و جای آن را با فرهنگ خوبی و صحیحی و قرآن حقیقی و توحید واقعی جایزین کنند؛  این همان مبارزة فرهنگی است.  پس مبارزه فرهنگی فقط نشستن و از احکام اسلام چیزهایی را بیان کردن بدون یک جهت‌گیری،  بدون یک سمت گیری انقلابی و مبارزی نیست،  این مبارزه نیست،  بلکه مبارزة  فرهنگی این است که سعی کنند ذهنیت مردم را و فرهنگ حاکم بر ذهن‌های مردم را عوض کنند،  تا راه را برای حکومت الهی هموار کنند و راه را بر حکومت طاغوتی و شیطانی ببندند  و امام باقر این کار را شروع کرد.  باقر العلم الاولین یعنی این؛  حضرت شکافندة حقایق قرآنی و دانش‌های اسلامی بود.  واقعا قرآن را برای مردم تبیین می‌کرد. تشیع یعنی ان،  یعنی پیروی از مکتب اهل بیت برای ایجاد حاکمیت حقیقی اسلام،  برای اعلای حقیقی کلمة  قرآن و برای روشن کردن و پیاده کردن معارف قرآنی در میان مردم. هر کسی که امام باقر با او ارتباط پیدا می‌کرد و مطالب را به او می‌گفت ذهنیت او تغییر پیدا می‌کرد و عوض می‌شد.  این کار اول امام باقر بود که یک کار بسیار مهم و اساسی بود و بیشتری کار امام باقر علیه السلام هم این بود. کار دیگری در زندگی آن حضرت هست که  آن عبارت است از تشکیل، یعنی چه؟ یعنی این معارف را،  همین تغییر فرهنگی و مبارزه فرهنگی را یک‌وقت انسان همین‌جور پرتاب می‌کند در میان جامعه،  خب مثل بذری است که انسان بی‌حساب آن بذر را بریزد توی یک سرزمینی،  خب یک بذر سبز خواهد شد،  یکی از بین خواهد رفت،  یکی بعد از سبز شدن خشک خواهد شد،  یکی بعد از سبز شدن لگدمال خواهد شد،  از بین خواهد رفت،  خیلی مثمر ثمر نیست این جور بذر پاشیدن عاقل علاوه‌بر اینکه بذر را می‌پاشد آن را حفظ هم می‌کند؛ حفظ او  به چیست؟ به این است که یک عده‌ای را بگمارند،  افرادی را مامور کنند در سرتاسر دنیای اسلام برای اینکه آن کسانی که  تحت تاثیر این تبلیغات و تعلیمات عالیه قرار می‌گیرند،  اینها اشکالاتشان را با آنها برطرف کنند و  مطرح کنند؛  معرفت بیشتری پیدا کند، تحت تاثیر القائات دشمن قرار نگیرد.  اشتباه نکنند،  پیوستگی‌شان را با همدیگر حفظ کنند،  خلاصه یک تضمین کافی برای سبز شدن این بذرهای سالم در آن سرزمین آماده و مستعد به وجود آوردن.  یکی از کارهای امام باقر همین‌بود،  که کسانی را از شاگردان خود و از دوستان خود تربیت کند،  بالا بیاورد،  به صورت اختصاصی آنها را مورد توجه قرار بدهد- شاگردان  ویژه آن حضرت بعد آنها را به همدیگر وصل کند و در سرتاسر دنیای اسلام آنها را به عنوان یک قطبی،  یک رکنی، به عنوان وکیل خود،  نایب خود بگذارد که آنها کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامة  تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به گردن بگیرند و به عهده بگیرند.  این سازمان دهی پنهانی امام باقر بود،  که از زمان قبل از امام باقر شروع شده بود،  اما در زمان آن حضرت یک هیجان بیشتری پیدا کرد و البته در زمان امام صادق و امام موسی‌بن‌جعفر به اوج خودش رسید؛  این هم  کار دیگر بود،  که کاری بود بسیار خطرناک. شما می‌بینید در روایات بعضی از اصحاب امام باقر علیه الصلاه و السلام به عنوان «اصحاب السر» شناخته شدند، رازداران چه کسانی‌اند؟  همین افرادی هستند  که در گوشه و کنار دنیای اسلام،  در همه‌جا اینها حضور دارند، و راهنمایی و دست‌گیری و هدایت وخلاصه اشباع ذهن‌های مردمان مستعد و علاقه‌مند به عهدة اینهاست.  دستگاه هم هروقت اینها را پیدا می‌کرد،‌ این‌جور افراد را زیر سخت‌ترین فشارها قرار می‌داد. امام در هر فرصت مناسبی با نشان دادن گوشه‌ای از واقعیت تلخ و مرارت‌بار زندگی شیمی و تشریح فشارها و شدت‌هایی که از سوی قدرت‌های مسلط  بر امام و یارانش می‌رود،  احساسات و عواطف مردم غافل را تحریک می‌کند و خون مرده و راکد آنان را  به جوش می‌آورد و دل‌های کرخ‌ شدة آنان را هیجانی می‌بخشد یعنی آنان را آمادة گرایش‌های تند و جهت‌گیری‌های انقلابی می‌سازد. به جابر جعفی در نخستین دیدارش با امام سفارش می‌کند که به کسی نگوید از کوفه است،  وانمود کند از مردم مدینه است. و بدین گونه به این شاگرد نوآموز که گویا قابلیت فراوان او برای تحمل اسرار امامت و تشیع،  از آغاز نمایان بوده است،  درس رازداری و کتمان می‌آموزد و همین شاگرد مستعد است که بعد‌ها به عنوان صاحب‌راز امام معرفی می‌شود و کار او با دستگاه خلافت به اینجا می‌رسد. برای آگاهی از چگونگی موضع امام در برابر در برابر دستگاه خلافت،  خلیفة  اموی دستور می‌دهد امام باقر را –  و طبق برخی از روایات، امام صادق، فرزند جوان و یار و همکار نزدیک پدر را نیز دستگیر و به شام اعزام کنند قرار است ابتدا خود خلیفه و سپس حضار مجلس که  همه از رجال و سرانند سی تهمت و شماتت را به‌سوی امام سرازیر نمایند.  وی از این کار دو منظور را تعقیب می‌کند: نخست آنکه با این تندی‌ها و دشنام‌ها روحیة  امام را  تضعیف کند و زمینه را برای هر کاری که مقتضی به نظر می‌رسد،‌ آماده سازد و دیگر آنکه خصم را در دیداری که میان عالی‌ترین رهبران دو جبة متخاصم تشکیل شده،  محکوم کند و دین وسیله همة افراد جبهة او را با نثر خیر این محکومیت که  به برکت بلند گوهای همیشه آمادة خلیفه،  مانند خطبا و عمال و جاسوس‌های شخص خلیفه بوده و قابل اجراست- خلع سلاح کند. آتش کینه و حسد در دل هشام زبانه می‌کشد و برنامه را شروع می‌کند.  اما در همة این مدت خاموش و آرام نشته است.  وقتی همه سکوت می‌کنند، حضرت بر می‌خیزد و می ایستد و رو به حضار،  پس از حمد و ثنای خداوند و درو بر پیامبر،  در جملاتی کوتاه و تکان‌دهنده‌،  سردرگمی و بی‌هدفی آن جمع پراکنده را به رخشان می‌کشد در این بیان کوتاه و پر مغز که تظلم و تحکم و نوید و تهدید و اثبات و رد را یک‌جا متضمن است –  به قدری تاثیر و گیرایی وجوددارد که اگر پخش شود و به گوش مردم برسد، ممکن است هر شنونده‌ای را به حقانیت گویندة  آن معتقد سازد.  برای پاسخ گفتن به این سخن،  نغز گویی و سخن‌دانی به همان اندازه لازم است که خودباوری و دل گرمی،  و این‌همه در مخاطبان امام نیست؛  پس چاره‌ای جز خشونت و زور نمی‌ماند هشمام دستور می‌دهد امام را به زندان بیافکنند؛  یعنی عملا به ضعف روحیه و نارسایی منطق خود اعتراف می‌کند،‌در زندان،  امام به روشنگری و بیان حقایق می‌پردازد و هم‌زنجیر‌های خود را تحت تاثیر می‌گذارد؛ به‌‌طوری که از زندانیان کسی نماند که سخن او را از بن دندان نپذیرفته و دل بستة او نشده باشد. ماموران،  ماوقع را به هشام گزارش می‌کنند.  این موضوع برای دستگاهی که در طول‌ ده‌ها سال به صورت ویژه شام را از دسترس تبلیغات علوی دور نگاه داشته،  مطلقا قابل تحمل نیست.  هشام فرمان می‌دهد آن حضرت و همراهانش را از زندان بیرون آورند. هیچ‌جا برای آنان مناسب‌تر از مدینه نیست؛  شهری که در آن می‌زیسته‌اند؛  البته با همان مراقبت‌ها و سختگیری‌های همیشه، و بیشتر.  و در صورت لزوم، فرودآورین ضربة  آخر،  و بی‌ سر و صدا حریف را در بستر و خانة  خودش نابود کردن  پس به دستور هشام آنان را بر مرکب‌های تندرو که سراسر راه را بی‌وقفه طی می‌کنند –  می‌نشانند و به سوی مدینه  می‌تازند.  قبلا دستور داده شده است که در شهرهای میان‌راه،  کسی حق ندارد با این قافلة مغضوب معامله کند و به آنان نان و آب بفروشد سه شبانه‌روز با این وضع راه می‌روند و ذخیره‌های آب و نان پایان می‌گیرد.  اکنون به شهر مدینه رسیده‌اند اهل شهر طبق فرمان، دروازه ها را می بندند و از فروختن توشه امتناع می‌کنند،  یاران امام از گرسنگی و تشنگی به شکوه آمده‌اند.  امام بر فراز بلندی که بر شهر مشرف است،  می‌رود و با رسا‌ترین فریاد خود،  بر اهل شهر نهیب می‌زند: « این مردم شهر ستم‌پیشگان!  منم ذخیرة خدا که خدا دربارة  آن گفته است:  ذخیره برای شما نیکوتر است، اگر مؤمن باشید».  ناگهان یک هوشیاری و شهامت به‌جا توطئه را خنثی می‌کند.  مردی از اهل شهر،  همشهریان فریب خورده و بی‌خبر را هشدار می‌دهد و به آنان یادآور می‌گردد که این همان نهیبی است که شعیب پیامبر بر سر گمراهان زمان خود زد،  و به آنان تفهیم می‌کند که هم‌اکنون در برابر همان پیامی قرار دارند که روزی گذشتگانشان در برابر آن قرار داشتند؛   و امروز اینان گذشتگان خود را به خاطر نشنیده گرفتن آن پیام،  لعن و نفرین می‌کنند. آری،  تاریخ تکرار شده است؛  اینک همان پیام و همان پیام‌آور و همان مخاطبان. این سخن به‌جا بر دل‌ها می نشیند.  دروازه ها را می‌گشایند و به رغم زمینه‌چینی‌های دستگاه خلافت،‌ دشمن آن دستگاه را می‌پذیرند. وقتی خبر مدینه را به هشام رساندند و به دستور خلیفه، او را به قتل رساندند.  با این همه، امام از درگیر شدن با قدرت مسلط، در صحنه‌ای حاد و پیکاری رویاروی، اجتناب می‌ورزد؛ دست به شمشیر نمی‌برد ودست‌هایی را هم که عجولانه و چپ‌روانه قبضة شمشیر را فشرده،  بر می‌گشایند و آن‌ها را به تیزبینی و موقع‌شناسی بیشتر وادار می‌سازد و شمشیر زبان را نیز تا آنجا که ضرورت عمل بنیادین ایجاب نکرده است، در نیام می‌گذارد. در ارتباطات معمولی زندگی و در رابطه با عناصر نا‌آزموده، بیشتری تکیه را  بر فعالیت‌های فرهنگی و فکری می‌کند؛  کاری که در عین حال،  هم شالوده‌ریزی ایدئولوژیک است و هم تقیة سیاسی این تاکتیک حکیم هرگز موجب آن نمی‌شود که امام سمت کلی حرکت امامت را برای یاران نزدیک و شیعیان راستین که به راه او گرویده‌اند، مطرح نسازد و آرمان بزرگ شیعی را که  همان ایجاد نظامی اسلامی و حکومتی علوی از راه مبارزه‌ای اجتناب ناپذیر است-  در دل آنان زنده نسازد؛  حتی در مواقع مناسب،‌ احساسات را نیز به اندازة  لازم در این راه برنیانگیزد. نوید آیندة دلخواهی که چندان دور هم نیست،  از جمه شیوه‌های امیدبخش امام باقر علیه السلا است و ضمنا نمایانگر آن است که آن حضرت موقع خود را در حرکت تدریجی شیعه،  در کجا و در چه مرحله‌ای می‌دانسته‌ است. نوزده سالی که در آن، هم آموزندگی،  ایدئولوژی هست،  هم سازندگی فرد؛  هم تاکتیک مبارزه هست،  هم سازماندهی به جمع و ایجاد تشکل؛ هم حفظ و تداوم جهت گیری سیاسی هست،  هم تقیه و بر افروزندگی امید هر چه بیشتر و راسخ‌تر. و خلاصه، نزوده سال مبارزه و گذر از روی حد جد و جهد در سنگلاخی صعب‌العبور. و سر انجام،  هنگامی که این عمر کوتاه و پر برکت پایان می‌گیرد،  هنگامی که دشمنان سوگند خوردة نهضت علوی با رفتن سلسله جنبان این نهضت می‌پندارند که نفسی به‌راحی خواهند کشید و فارغ البال از مبارزات تبلیغاتی شیعه،  به دردسرها و گرفتاری‌های بی‌شمار خود در داخل کشور و در مرزها خواهند پرداخت، خاکستر گرم و سوزندة  این کانون مشتعل،  آخرین برق جان‌شکاف خود را بر بنیان رژیم اموی فرود می‌آورد.  عمری را به افشاگری و تبیین گذرانه بود، پس از مرگ نیز کار خود را دنبال می‌کند.  با زندگی خود، آگاهی داده بود،  با مرگ خود نیز به این تلاش ادامه می‌دهد.  برای یاران خود و انبوه مردم بی‌خبری که تشنة فهمیدن و اندیشیدن‌اند،  درسی تازه و پیامی تازه می فرستد.  این پیام نیز ماند نقشه کلی زندگی او،  آرام و عمیق است. دوستان و نیازمندان را نیز بهره‌ می‌دهد،  ولی خواب دشمن را بر نمی‌آشوبد. این، نمونه‌ای است از تقیة امام باقر و نموداری است از وضع عومی منش و رفتار وی در آن مرحلة زمانی خاص. امام به فرزندش جعفربن‌محمد دستور می‌دهد که وی بخشی از دارایی او را هشتصد درهم –  در طول ده سال،  صرف عزاداری و گریستن بر او نماید. مکان عزاداری صحرای منی است و زمان آن،  موسم حج؛ همین و بس اگر پیامی باشد که می‌یابد به همة جهان اسلام رسانده شود،  فرصتی از این مناسب‌تر نیست. مکه، شهری است و مردم در یک شهر،  هم پراکنده‌اند و هم سرگرم،  به‌علاوه،  همه در آن به عمل‌های حج مشغول‌‌اند؛ طواف، سعی، نماز و … مشعر توقفگاه شبانه‌ای است،  کم فرصت و بی‌امکان؛ بیش از ایستگاهی بر سر راه منی نیست. عرفات توقفگاهی است اگرچه روزانه،  ولی کوته‌مدت: فقط یک روز،  با صبحی خسته از حرکت و عصری مهیای عزیمت. از همه‌ مناسب‌تر منی است؛  حاجی در بازگشت از سفر عرفات،  سه شب آنجا اتراق می‌کند و فرصت برای آشنایی وگفتگو و همدردی از همه جا بیشتر است. همه کس به طور طبیعی گذارش به مجلس عزایی که همه ساله در این سه روز در این بیابان برپاست، می‌افتد.  کم کم مردم‌ آفاق با آن آشنا شده‌اند.  این ایام محفلی می‌سازد. برا چه کسی برای یکی از برجسته‌ترین چهر‌های جهان اسلام؛  برای محمدبن علی‌ابن الحسین؛  مرد بزرگی از دودمان پیامبر؛  سرآمد فقها و محدثین؛ استاد همة  نام‌آوران فقه و حدیث ده‌ها استفهام و ابهام و در پی آن،  ده‌ها پرسش و کاوش و آن‌گاه سیل پاسخ از سوی صاحبان عزا و نیز از سوی مطلعاتی که اینجا و آنجا در انبوه متراکم و تاریک جمعیت پراکنده‌اند؛  کسانی که از مدینه یا کوفه به اینها شتافته‌اند و در اصل برای همین آمده‌اند که به این سؤال‌ها جواب دهند.  آمده‌اند تا مسائل را در فرصتی بی‌نظیر برای مردی که از سراسر جهان اسلام در اینجا جمع‌اند تبیین کنند؛  و نیز البته تا برادران وموالیان را دیدار کنند،  خبری بدهند و فرمانی بگیرند؛  و کوته‌سخن، دعوت شیعی از هزارها کانال عظیم‌ترین شبکة  تبلیغاتی جهان آن روزگار و این است نقشة موفق امام باقر علیه السلام نقشه جهاد پس از مرگ
بخوانید:   انسان 250 ساله _ حضرت فاطمه الزهرا

اشتراک گذاری با ذکر منبع مجاز است.

دیدگاه خود را بنویسید